فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

نفس طلایی

پارک نهج البلاغه

سلام گل دل من خوبی نازی ؟ منم خوبم بابایی زنگید و گفت با یکی از دوستاش میاد خونه و منم از وقتی پاشدم در حال جمع و جور کردنم   اما دیشب من هی به بابا گفتم پاشو بریم بیرون که بابایی قبول کرد اخه تو خونه خیلی حوصله ام سر میره و در کل هم دردری ام   اگه تو هم مثل من باشی دیگه بابایی حسابی طفلک میشه اخه میشیم دو بر یک   هورااااا ما برنده میشیم   خلاصه اول رفتیم سوپر استار تو میدون سرو و بستنی خوردیم بعد هم رفتیم پارک نهج البلاغه که نزدیک خونمونه ، پارک قشنگیه و مخصوصا جون میده واسه پیاده روی   دیشب بخاطر ماه رمضان برنامه داشت یعنی گویا هرشب تو این ماه برنامه داره ، یه سری غرفه داشت با موضوعات مختلف...
24 مرداد 1390

سوال

سلام مادری من الان رفتم تو یه سایت جالب عضو شدم در مورد پرسش و پاسخ های دینی بود ، سوالم و نوشتم و منتظر جوابش که میفرسته برام تو ایمیلم می مونم امیدوارم که جواب بده 
24 مرداد 1390

ناز

سلام عزیزکم خوبی ناز دار من ؟ منم خوبم خدا رو شکر بازم مثل همیشه تنها نشستم و منتظر باباییم تا بیاد که اون هم حالا حالا ها نمیاد   خلاصه من موندم و تو امروز می خواستم برم خونه ی مامان جون اینا اما مامان جون رفته بود برای جهازبرون دختر خاله ام که انشاالله 17 شهریور عروسیشه ، خوشبخت باشن الهی   واسه همینم من نرفتم چون حتما باید مامانم باشه تا من برم اونجا  برا افطار گفتم جوجه کباب درست کنم اما برا سحری موندم چی کار کنم ؟ یه اتفاق خیلی بد و بی مزه تو زندگی همین فکر کردن در مورد اینه که غذا چی درست کنم چون همیشه دوست دارم بابایی از خوردن غذام لذت ببره ، کارم سخت تر میشه   کاش تو بودی ستاره ی من تا یواشکی از ...
23 مرداد 1390

هلو

تپلویم تپلو، صورتم مثل هلو  مامان خوبی دارم  میشینه توی خونه  میبافه دونه دونه  می پوشم خوشگل میشم  مثل دست گل میشم  ...
23 مرداد 1390

یا حسین (ع)

بخت امسال چه با من یار است  عطشت را عطشم غمخوار است  "به فدای لب عطشان حسین (ع)" اولین ذکر پس از افطار است . ...
23 مرداد 1390

پینوکیو

سلام عزیزکم خوبی مامانی من  وقتی ما بچه بودیم یه کارتون خیلی قشنگ میداد که من اون و خیلی دوست داشتم و حتی نوار قصه اش رو هم خریده بودم و هی گوش میدادم . اون کارتون اسمش پینوکیو بود که یه بابا داشت به اسم پدر ژپتو که نی نی نداشت و برای اینکه از تنهایی در بیاد یه عروسک چوبی برای خودش درست کرد و اسمش و گذاشت پینوکیو و اینقدر بهش محبت کرد  که پینوکیو جون گرفت و براش مثل یه پسر گل شد . (از محبت خار ها گل میشود .. ) (یه نکته ی جالبش هم این بود که وقتی دروغ میگفت دماغش دراز می شد  واسه همین هم سعی می کرد دروغ نگه به باباش ، اره نازنینم دروغ گفتن خیلی کار بدیه ، ما ادم ها هم با اینکه دماغمون بزرگ نمیشه  وقتی دروغ میگیم ،اما ...
22 مرداد 1390

شهر بازی

سلام گل خوشگلم خوبی نازنینم ؟ امروز می خوام برات از یه خاطره بگم یه خاطره ی خیلی خوب که هر موقع یادش می افتم خنده ام می گیره  اون ماههای اولی که من و بابا تازه با هم عقد کرده بودیم یه روزی بابایی بهم زنگ زد و گفت مشهد میری ؟ منم که دانشگاه بودم گفتم اره از خدامه اما مامان و بابام باید اجازه بدن ، بابایی هم گفت اون با من خیالت راحت ، خلاصه چند روز بعدش ما دو تا عازم مشهد شدیم و تو قطار کلی خوش گذشت ، بعدم که رفتیم هتل الغدیر و خلاصه خدا رو شکر روز عرفه بود و برای دعا رفتیم حرم بعدش بابایی حسابی تموم تلاشش و می کرد که کلی خوش بگذره به من ، مثلا بردتم طرقبه و مرکز خرید و ... یکی از جاهایی که من و برد شهربازی کوهستان پارک مشهد بود ، منم ...
22 مرداد 1390

نازم

سلام نازم خوبی ؟ امشب رفتیم خونه ی مامان جون اینا افطار که خیلی خوب بود و خوش گذشت کاشکی تو بودی پیشم . افطار که آش و کتلت  بود و برا سحری هم مامان جون فسنجون درست کرده بود و برامون داد تا بیاریم خونه دست گلش درد نکنه و همچنین دست خاله ها  امشب تو برنامه ی ماه عسل یه مامان و بابا اورده بود که نی نی شون دوقلو های به هم چسبیده بودن اینقدر حس غریبی بود طفلک ها من احساس کردم که چقدر غم تو دلشونه و تو ظاهر می خندن اما می گفتن راضی اند به رضای خدا  خدایا نی نی سالم و صالح بهمون عطا کن آمین  ...
21 مرداد 1390

خاله جون ممنون

سلام خاله جون مریم این پست و مخصوص شما میذارم که خیلی خاله ی خوبی هستی ، دیشب افطار خونتون خیلی عالی بود ، ممنون که به ما افطار و سحر خوشمزه دادی  ...
21 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد